مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

فقط همین.

پنجشنبه, ۴ مهر ۱۳۹۸، ۰۵:۳۴ ب.ظ

امروز برای بار سوم توی زندگی‌م دل‌م می‌خواست تا روز آخر دنیا توی یه لحظه‌ی خاص بمونم. ولی نیمکتی که روش نشسته‌بودم، پشتی نداشت و کمرم درد گرفت و پشیمون شدم.

با این حال خواستم از این تریبون تا روز آخر دنیا به خاطر امروز ازت ممنون باشم.

 

۱۶۲

چهارشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۸، ۰۶:۵۳ ب.ظ

دل‌بُردی و من ماندم و چشمی که شب و روز

وامانده به این پرسش دیرین که «کجایی؟»

افراد دشوار در مرحله‌ی اول.

دوشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۳۵ ب.ظ

سیر مطالعاتی‌م رفته به سمت چگونه ... باشیم؟ و چگونه ... کنیم؟ . نمی‌شه به‌شون گفت کتاب خودیاری، ولی در عین حال نیاز دارم روش برخورد با یه سری چیزها/افراد رو بدونم. 

۱۶۰

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۲۰ ب.ظ

این دقیقاً همون مخمصه‌ای‌ست که حرف‌ش بود. که تموم درها روت بسته می‌شن و یک راه نادرست جلوته و هیچ راه درستی وجود نداره یا حداقل دیده نمی‌شه و اون منتظره عکس‌العمل‌ت ُ ببینه و اون روزنه رو باز کنه.

دارم آدم داغونی می‌شم.

  • ۰ نظر
  • ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۲۰

Hated in the Nation

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۱:۵۸ ق.ظ

اگر همین که همه این حق ُ به خودشون می‌دن که در مورد همه‌چیز اظهار نظر کنن، تنها دلیل‌م برای تنفر از شبکه‌های اجتماعی بود، باز برای تمایل به بازگشت به عصر پیام‌رسانی با دود کفایت می‌کرد.

اما این کلیشه مغزم ُ به مرز انفجار می‌رسونه. 

  • ۰ نظر
  • ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۰۱:۵۸

FREEDOM

جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۵۲ ب.ظ

حس آزادی می‌کنم. 

  • ۰ نظر
  • ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۵۲

Again

چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۴۳ ب.ظ

اگه امروز اون اتفاق ناخوشایند نمی‌افتاد، به سختی می‌شه گفت الان زنده‌بودم یا نه. 

ممنون که بازم نجاتم دادی. 

  • ۰ نظر
  • ۲۷ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۴۳

روانی.

سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۵۱ ب.ظ

می‌دونین ما به دانشجوهای پزشکی‌ای که وقتی ازشون می‌پرسن فولان جام درد می‌کنه، سریع می‌گن خطرناکه و سرطان داری چی می‌گیم؟

  • ۰ نظر
  • ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۱

۱۵۴

سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۵۴ ب.ظ

یک هفته‌است استاژر شده و خیلی به‌ش برخورده از این‌که استاد به‌ش پریده که چرا مدفوع بیماری که خون‌ریزی داخلی داشته رو چک نکردی؟ [و وقتی جواب این‌ئه که چندش‌ش می‌شده، خیلی ناراحت‌کننده‌ست.]

 

 

~ می‌دونی؟ این روحیه‌ی خوبی نیست برای یک پزشک. 

  • ۰ نظر
  • ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۵۴

خراشیدن روح و فشردن قلب

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۰۴ ب.ظ

داشتم یادداشت‌های Keepم ُ می‌خوندم. رسیدم به یادداشت‌های سه سال پیش. 

یک نوت بود که برای وبلاگم نوشته بودم و هیچ وقت منتشرش نکردم. بازش کردم. جزئیات آخرین دیدارم با پدرم بود. 

داره یادم می‌ره و این می‌کشتم.

  • ۰ نظر
  • ۲۳ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۰۴