مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

من برای کشورم چه کرده‌ام؟

پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۴۳ ب.ظ

یکی از بی‌شمار ایراداتی که در خودم می‌بینم، این‌ئه که می‌دونم شبکه‌های اجتماعی [ اعم از اینستاگرام و توییتر ] باعث ازهم‌گسیختگی روان‌م می‌شن، ولی باز به فعالیت درون‌ش ادامه می‌دم. 

و اما مهم‌ترین چیزی که این شبکه‌ها رو [به ویژه توییتر] برام خطرناک می‌کنه، حجم پیام‌های پر از نفرت‌ئه. و مهم‌تر از همه نفرت از خودمون و چیزی که هستیم. 

شاید بدون اغراق این صفت تمام آسیایی‌های مقهور غرب باشه. ما به شدت اهل «خودتحقیری» هستیم. اخبار بد رو پررنگ می‌کنیم و از کشورمان با الفاظی مثل سگ‌دونی و لجن‌زار یاد می‌کنیم. مدام می‌گیم هرکی می‌تونه باید جمع کنه و از این خراب‌شده بره... این‌ها چیزهایی هستند که حالم ُ به هم می‌زنند. 

 

دنیا می‌تونه جای زشتی باشه، شاید شبیه این روزهاش. و این حقیقت که همیشه جزئی از یک خاک‌ باقی می‌مونی هم یکی از واقعیت‌های [شاید غم‌انگیز برای بعضی‌ها] این دنیاست. و این‌که موندن و رسیدگی به اوضاع سهم‌ت از این دنیا و کار و تلاش رو «ایثار» بدونی، از نظر من مضحکه. نمی‌گم این وظیفه‌ست، هرچند برای خودم «وظیفه» می‌دونم‌ش؛ ولی خواهش می‌کنم اگر کاری نمی‌کنید ، لجن‌پراکنی هم نکنید.  

امیدوارم روزی برسه که این‌قدر خودمون رو در مقابل کشورهایی که خون‌مون رو مکیدن و پیشرفت کردن، حقیر ندونیم. و من از خودم شروع می‌کنم.

قاف

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۳۰ ب.ظ

نشسته در اتاق‌هایشان از هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر تصمیم می‌گیرند و زندگیمان در خاورمیانه را دگرگون می‌کنند و در نهایت اسم‌ش را می‌گذارند «اشتباه استراتژیک». استعمارگران و عمله‌هایشان همین‌قدر وقیح هستند.

۱۹۵

يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۰۶ ب.ظ

لازمه این حقیقت ُ در مورد من بدونی؛

« دیگه بعد از تو به هرکی که ترک‌ش کرد خندیده »

دوباره اینترنت

پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۰۷ ب.ظ

عروس‌مون پیام داده برای آشنایی بیشتر و برقراری مناسبات سیاسی، ته‌ش گفته من در پیام‌رسان‌های سروش، بله، ایتا و آی‌گپ فعال هستم. 

شخصاً که به‌ش نگفتم، ولی کم‌کم به گوش‌ش می‌رسه که بنده هم از این‌های که گفتی فراری‌م. 

 

 

× حالا الان فکر می‌کنین من چه آدم پلنگی هستم.

×× بهانه‌ی این پست، این‌ئه که دوباره نت همراه این‌جا ملقی شده.

بخش جنرال

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۱۸ ب.ظ

هزاربار به‌ش گفته‌بودم که از بیماراش عکس نگیره و هیچ‌کدوم از این هزاربار هم اثربخش نبود. امروز بعد از این‌که به صدای ریه‌م به بهانه‌ی این‌که مدتی‌ست به صدای ریه‌ی سالم گوش‌نکرده، گوش کرد؛ عکسی از یک بیمار رو نشون دادم. یک پسر [ برای به‌کاربردن کلمه‌ی «مرد» مرددم.] سی‌ساله که بیمار ای‌بی بود. به‌ش نمی‌خورد سی‌ساله‌ش باشه. نمی‌خوام از شرایط پوست‌ش و زخم‌هاش حرف بزنم. گقت پدرش اجازه نمی‌ده به‌ش دست‌بزنن و از پانسمان مخصوص براش استفاده کنند. زخم‌ها رو با دستمال‌کاغذی پوشونده‌بودند و با کش روش رو بسته‌بودند. گفت ریه‌ش عفونت کرده و دوسه‌ روز بیشتر زنده نیست. 

چیزی که باعث شد خیلی به هم بریزم، مچ‌بند سبز دور دست‌ش بود. نمی‌دونم چرا. یعنی می‌خوام بگم چرا دنیا این‌جوریه. چرا همیشه باید یک عده‌ توی نیمه‌ی تاریک این سیاره باشن. جایی که راحت جون‌ش ُ از دست می‌دن، جایی که آگاهی وجود نداره، جایی که زیر چرخ خیالی توسعه لِه می‌شن، جایی که در بهترین حالت تبدیل به موش آزمایشگاهی می‌شن. 

توی دنیا هیچ‌چیز بیشتر از ایدئولوژی و با ابزار سیاست جون انسان‌ها رو نگرفته و قسمت خنده‌دارش این‌جاست که هیچ دادگاهی تئورسین‌ها و سیاستمداران رو محاکمه نمی‌کنه. و وحشتناک‌تر از همه‌ش این‌ئه که ما در نهایت همه‌چیز رو به نفع ایدئولوژی‌ خودمون توجیه می‌کنیم.

و کشنده‌تر از همه‌ی این‌ها این‌ئه که من نمی‌دونم باید چی کار کنم.