کلید اسرار
خب خب، دوباره اومدم با قسمت دیگری از عواقب عدم توانایی در نه گفتن.
ف. پس از ششماه خوردن و خوابیدن، وانگهی از کارخونهی بخور و بخواب زده بیرون که تا ساعت 24 باید مقدمهی مقاله رو واسه کنگره بفرستم، سریع مقدمه رو ردیف کن بفرست.
[تنکس ا لات. ]
× حالا کاش مثلاً اندازهی اپسیلون رشتههامون به هم ربط داشت. : |
×× حالا از روی شیطانیم بیشتر بگم براتون؛ پروژهی من بینایی ماشین بود، یکی دیگه از بچهها ترجمهی دهتا مقاله، که اونم بین بچهها مثل نذری پخش کرد که همسایهها یاری کنین، من فارغالتحصیل شم. خب دیگه ناگفته پیداست که منم از دریافتکنندگاه نذری بودم. لذا پاراگراف اول و آخر مقاله رو خودم ترجمه کردم، بقیه رو میزدم تو گوگل ترنسلیت و کپی میکردم تو مقاله. پس اگه خواستین من ُ دقیقه نود بندازین تو رودربایستی، از قبل فکر کنین ببینین ارزشش ُداره یا نه. :))
- ۰ نظر
- ۲۴ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۱۶