مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

کلید اسرار

دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۱۶ ب.ظ

خب خب، دوباره اومدم با قسمت دیگری از عواقب عدم توانایی در نه گفتن. 

ف. پس از شش‌ماه خوردن و خوابیدن، وانگهی از کارخونه‌ی بخور و بخواب زده بیرون که تا ساعت 24 باید مقدمه‌ی مقاله رو واسه کنگره بفرستم، سریع مقدمه رو ردیف کن بفرست.

[تنکس ا لات. ]

 

 

× حالا کاش مثلاً اندازه‌ی اپسیلون رشته‌هامون به‌ هم ربط داشت. : |

×× حالا از روی شیطانی‌م بیشتر بگم براتون؛ پروژه‌ی من بینایی ماشین بود، یکی دیگه از بچه‌ها ترجمه‌ی ده‌تا مقاله، که اونم بین بچه‌ها مثل نذری پخش کرد که همسایه‌ها یاری کنین، من فارغ‌التحصیل شم. خب دیگه ناگفته پیداست که من‌م از دریافت‌کنندگاه نذری بودم. لذا پاراگراف اول و آخر مقاله رو خودم ترجمه کردم، بقیه رو می‌زدم تو گوگل ترنسلیت و کپی می‌کردم تو مقاله. پس اگه خواستین من ُ دقیقه نود بندازین تو رودربایستی، از قبل فکر کنین ببینین ارزشش  ُداره یا نه. :)) 

  • ۰ نظر
  • ۲۴ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۱۶

The Memory Machine

چهارشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۲۰ ق.ظ

وقتی عزیزی ُ از دست می‌دین، دنیا فقط برای شماست که متوقف شده، اون هم برای مدت کوتاهی. وقتی پدرم ُ از دست دادم، خاله‌ی مادرم که بعدها مرحوم شد، کنارم نشست و گفت من این‌قدر تو مراسم ختم شرکت کردم، پدرم، همسرم، خواهرم، برادرم و ... ، دنیا این شکلی‌ئه. 
شاید در لحظه حرف‌های بی‌ربط و حتی نامناسبی به نظر برسه. بعدها عزیزان ِ دیگه‌ای ُ هم از دست دادم، و اتفاقات مهیب دیگه‌ای هم افتادن که به جز یکی، نتونستن من ُ به اندازه‌ی ازدست‌دادن پدرم متزلزل کنند. 
و چیزهای مهم‌تری هم از زندگی یاد گرفتم، این‌که خودم باید با این موضوع کنار بیام و خودم به دوش بکشم‌ش. 
اینا رو گفتم، چون حس می‌کنم خیلی‌ها نباید خیلی خودشون ُ لوس کنن و توقع این ُ داشته‌باشند که همدردی‌ها تا ابد ادامه داشته‌باشند؛ هنوز چیزهای زیاد و مهم‌تری برای ازدست‌دادن هست. 


~ پس بااجازه من برمی‌گردم به تنظیمات کارخانه.

  • ۰ نظر
  • ۱۹ شهریور ۹۹ ، ۰۲:۲۰

ما نیز دلِ شکسته داریم ای دوست

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۲۴ ب.ظ

گفتی که به دل‌شکستگان نزدیکی

 

  • ۰ نظر
  • ۱۵ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۴

بابادوک

چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۱۶ ب.ظ

با این‌که سال‌هاست از اون دوازده‌سال گذشته، وقتی به خنکای اواخر شهریور و اول مهر می‌رسیم بابادوک به رسم هرسال، دقیق و به موقع سوار شونه‌هام می‌شه و بنده خودم ُ تو اتاقم حبس می‌کنم و با گذاشتن هدفون روی گوش‌هام و پخش آهنگ مورد علاقه‌م خودم ُ مجبور می‌کنم که حداقل مسواک ُ بزنم. 

  • ۰ نظر
  • ۱۲ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۱۶

Déjà Vu

دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۵۶ ق.ظ

احساسی که اغلب دارم، این‌ئه که همه‌چیز ُ قبلاً دیدم.و یک احساس گذرا و لحظه‌ای هم نیست. امروز داشتم تو تندم با یک دانشجوی لبنانی حرف می‌زدم و تمام مدت این حس ُ داشتم که کل این چت ُ قبلاً انجام دادم. البته از جنبه‌ی دیگه، شاید این اونان که خیلی به هم شباهت دارند.

حالا وقتی با اون دوست چینی‌مون حرف زدم، می‌یام ببینم می‌تونم به کل آسیا تعمیم‌ش بدم یا نه، ولی جوانان غرب آسیا به اضافه‌ی اندونزی البته، شباهت عمیقی به هم دارن، و البته از حق نگذریم موهبت تجربه هم با من‌ئه. :] 

  • ۰ نظر
  • ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۵۶

Cry About It Later

جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۳۶ ب.ظ

شاید مهم‌ترین کاری که بشر باید در زندگی انجام بده، این باشه که همه‌چیز ُ جوری پیش ببره که این حس وجود نداشته باشه که بعد از مرگش دنیا جای بهتری‌ست.

 

 

 

~ متاسفم س. .

 

  • ۰ نظر
  • ۰۷ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۳۶

我 愛 你

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۴۷ ق.ظ

یه چیزی تو دنیا هست که فکر می‌کنم می‌تونه به‌م نشون بده، متولدشدن چه حسی داره. اونم وقتی‌ست که می‌فهمم می‌تونم به یه زبون دیگه «بشنوم» .

امروز وقتی داشتم یه سریال تایوانی می‌دیدم، متوجه‌شدم دارم می‌فهمم کاراکترها دارن در مورد چی حرف می‌زنن و چی می‌گن‌. نگم براتون از جذابیت اون لحظه، که همیشه هم ناگهانی اتفاق می‌افته. یهویی با خودت می‌گی «عه! من که دارم می‌فهمم اینا دارن چی می‌گن.» 

 

~ گفته‌بودم علی‌الحساب داشته‌باشین‌ش ، تا کاراکترها رو یادبگیرم. 

~~ این هم تقدیم به شما. 

  • ۰ نظر
  • ۰۶ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۴۷

Came Here for Love

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۵۲ ق.ظ

سال دوم دانشگاه موقع انجام‌دادن چالش پنج‌کیلومتر دویدن پلی‌لیست « Running UK » اسپاتیفای ُ گوش می‌دادم. یه آهنگی توش بود که مدتی پشت سر هم به‌ش گوش می‌کردم. زمان گذشت و اون اکانت از دسترسم خارج شد. و من چندماهی می‌شد که دنبال اون آهنگ می‌گشتم از سرچ با کاورش گرفته تا سرچ کردن اسم آهنگ‌هایی که توشون « come » داشت بین همه‌ی آهنگ‌های درایوم. حتی یادمه یه دفعه تمام 5 یا 6 هزارتا آهنگ ِ یه پوشه‌ای که آهنگ‌های ذخیره‌شده از تلگرام ُ توش ریخته‌بودم ُ گوش کردم؛ و خب تمام این تلاش‌ها به‌جایی نرسید.

دیشب که اسپاتیفای ُ آپدیت کردم، دیدم به جز اکانتی که داشتم استفاده می‌کردم، چندتا اکانت دیگه هم موقع لاگین‌شدن پیشنهادشدن. رفتم توش و بله خودم ُ آدم دیگری یافتم. یعنی هیچ‌وقت تا این حد تغییر ُ توی خودم حس نکرده‌بودم. اولاً که این آهنگ که این همه دنبالش گشتم، دیگه چیزی نیست که سلیقه‌م به‌ش بخوره. 

ثانیاً باید بشینم به تمام پلی‌لیست‌هایی که ساختم و آهنگ‌هایی که لایک کردم گوش بدم و ببینم اون بنده‌ی خدای سال‌های پیش کی بوده. 

 

 

× حس جذابی داشت در هر صورت. 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۵۲