مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

۲۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

明天

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۲:۵۱ ب.ظ

امروز داشتم از طریق کامپیوترم، متنی ُ وارد «کیپ» می‌کردم، تا بعداً توی گوشی‌م به‌ش نگاه بندازم. تمام نوشته‌های قبلی‌م هم توی فرمی که توی گوشی نمی‌شه دیدش، ظاهرشدن. یکی‌شون دست‌خط خودم بود که نوشته‌بودم «فهرست آرزوها»، درست‌درمون یادم نمی‌یاد چرا نوشتم‌ش. شاید بعد از این‌که خیلی به‌ش فکرکردم هم یادم نیومد. 

داشتم همه‌ی موارد رو برای فردا چک می‌کردم، و بعد خواستم یه سری چیزا رو تغییر بدم. بعد فکرکردم به خود اون روزم وقتی طرح اولیه رو انتخاب می‌کردم، اون ُ یه چیز از خود الانم جدا فرض کردم. «باید به‌ش اعتماد کنم یا نه؟» 

 

 

 

و اما در مورد فردا خیلی هیجان‌زده‌ام و تمام روزهای این هفته تا فردا خیلی برام کند گذشته. می‌دونم حالاحالاها قرارنیست اتفاق خیلی خاصی بیفته و باید خیلی صبور باشم، ولی همین که بالاخره از منطقه‌ی امن زدم بیرون، خیلی برام اهمیت داره. 

 

× امیدوارم تا فردا زنده بمونم. 

×× 明天 به معنای فردا در زبان چینی. 

۲۱۷

سه شنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۳۲ ب.ظ

شنبه باید برم دکتر.

چه‌قدر همه‌چیز awkward خواهد بود. 

بمب، یک عاشقانه

سه شنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۱۰ ب.ظ

بزرگ‌ترین دلیلی که باعث نابودی روابط‌م شده، خشم سرکوب‌شده‌ست. من ناراحت و عصبانی شدم، ولی با پیش‌فرض این‌که باید طرف خودش بفهمه سکوت کردم و سکوت کردم. و هربار یک تیکه از اون رابطه رو از درون خودم بیرون انداختم. و زمانی رسیده که طرف بالاخره ازم پرسیده «چی شده؟» و از پایان همه‌چیز ناراحت شده و من ماه‌ها بوده که اون رابطه رو دفن کرده‌بودم.

و برعکس، دوستانی دارم که همیشه وقتی ناراحت شدیم، با هم حرف زدیم، دعوای لفظی کردیم و حتی مدتی حرف نزدیم، ولی در نهایت اونا تبدیل به عمیق‌ترین بخش قلب‌م شدن.

اعتراف  می‌کنم، از بین تمام چیزهایی که باید برای رسیدن به موفقیت کنارشون گذاشت، من به عنوان اولین گزینه، دوستان رو کنار می‌‌ذارم و تموم شدن همه‌ی اون روابط چندان برام آزاردهنده نیست. 

ولی وقتی این موضوع اهمیت پیدا می‌کنه که وارد حوزه‌ی کسانی بشه که همیشه به‌شون متصل هستی. و من دوباره یاد پیام اصلی «بمب، یک عاشقانه» می‌افتم؛ باید حرف‌زدن ُ یادبگیرم.

 

 

پی‌نوشت: توی این مدت در مورد کنترل خشم، خیلی کتاب خوندم، راه دقیق‌ش حرف‌زدن‌ئه، ولی وقتی تغییری اتفاق نمی‌افته، باید خشم‌ت ُ فروبخوری و این به معنای تبدیل‌شدن به بمب ساعتی‌ست. و من الان اون بمب‌ساعتی‌م.

۲۱۵

دوشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۰۶ ب.ظ

 

این تصویر یک نوزاد در حال فتوتراپی در یکی از بیمارستان‌های « کابل» ئه. 

داشتم برای مقاله دنبال عکس می‌گشتم، توی جستجوها، این عکس ُ پیدا کردم. کیفیت‌ش خوب بود و به چیزی که مدنظرم بود هم نزدیک. 

حالا می‌خوام براتون بگم از بخش املی و خاورمیانه‌ای قضیه، وقتی با دیدن واژه‌ی «کابل» می‌خواستم از یک عکس دیگه استفاده کنم. 

 

 

× چه هیولای ترسناکی‌م من. 

تو که می‌رسی به آرزوهات.

يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۸، ۰۴:۳۲ ب.ظ

من ُ برسون به بچگی‌هام،

باید دوباره به دنیا بیام.

خدایا! اون‌جایی؟

شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۰۶ ب.ظ

چرا من ُ نمی‌بینه هیچ‌وقت؟

وقتی مجبورم به یکی زنگ بزنم

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۴۴ ب.ظ

[تو رو خدا برندار، تو رو خدا برندار.]

۲۱۱

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۵۳ ب.ظ

روز اول اسفند افتتاحیه‌ست و این روزا حتی نمی‌تونم درست‌درمون بخوابم. دارم از خستگی می‌میرم، می‌خوابم و تا ساعت‌ها از استرس و فکر به‌ آینده خوابم نمی‌بره.

تلفن دوستانی که می‌دونم چرت‌وپرت پشت تلفن زیاد می‌گن یا خیلی حرف می‌زنن ُ اصلاً جواب نمی‌دم. یکی از همین‌ها دیروز زنگ‌زد که هم چرت‌وپرت می‌گه و هم زیاد حرف‌می‌زنه، جواب‌ندادم، پیام داد « به کمک‌ت احتیاج دارم.» به‌ش زنگ‌زدم. فکرکردم مثلاً داره می‌میره یا هرچی، می‌گه بیا برای نوشتن گزارش پروژه‌م کمک‌م کن. 

آه، کاش می‌تونستم از این پوسته‌ی دوست مهربون تیپیکال دربیام. 

۲۱۰

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۴۶ ب.ظ

امسال برای سبزه‌ی عید دونه‌ی پرتقال کاشتم. یک‌ماهی می‌شه. و هنوز که هنوزه جوونه نزدن، لذا تا اول اسفند صبر می‌کنم و بعدش می‌رم سراغ پلن بی. 

۲۰۹

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۰۷ ب.ظ

یه فیلمی می‌دیدم این اواخر که بد نیست تو تلویزیون بذارن‌ش این ایام انتخابات مجلس، حالا به هرحال یه دیالوگی داشت که خیلی دوستش داشتم، به طرف می‌گفت کاندید نشو، سیاست یک چاه فاضلاب‌ئه.

 

 

 

× و من یادگرفتم، بیش و پیش از هرکس وظیفه‌دار خودم هستم؛ بله.