مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

۴۰۰

يكشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۰، ۰۵:۲۳ ب.ظ

وقتی عصرا یه‌کم دراز می‌کشم نیم‌ساعت بخوابم، تقریباً همیشه یهویی از خواب می‌پرم. توی همون حالت دراز کشیده همه‌ی اتفاقات زندگی‌م تا مرگ پدرم توی چند ثانیه از جلوی چشام رد می‌شه. و انگار که واقعیت برای اولین‌بار توی صورتم سیلی‌ می‌زنه. بعدش یه‌کم اشک از گوشه‌ی چشام قل می‌خوره می‌یاد پایین و بعد دوباره برمی‌گردم به تنظیمات کارخونه. 

 

 

 

ضمیمه: مهم‌ترین چیزی که بعد از مرگ پدرم باش روبه‌رو شدم، «ذات واقعی» آدماست. وجه تسکین‌دهنده‌ی این ماجرا هم برام همینه؛ شناخت آدم‌ها و قوی شدن. ولی خب این‌که بخشیدن برام سخته و نمی‌تونم به راحتی لیست آریا استارک‌مانندم رو کنار بذارم هم محصول همون اتفاقاته.

  • ۰۰/۰۷/۰۴

نظرات (۱)

خدا رحمتشون کنه. روحشون قرین رحمت.

پاسخ:
ممنونم. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی