Blood, Sweat and Tears
حالا که با این شرایط نه میخوام و نه میتونم برم باشگاه، طبق برنامهی قبل ورزش میکنم. الان که تمریناتم فشردهتر و شدیدتر شده، وقتی به حرکتهای سخت میرسه و از نفس میافتم، معمولاً به این فکر میکنم «آخه من پسفردا چهجوری خودم ُ مجبور کنم پاشه تمرین کنه؟» و «عجب اشتباهی کردم خودم ُ انداختم تو این مخمصه.»
اما بعد، اون تمرینات تموم میشه و من خوشحالم. نتایج ُ میبینم خوشحالتر میشم و دوباره تمرین میکنم و دوباره همون فکرا رو میکنم و دوباره...
~ دیشب داشتم فکر میکردم یه روزایی ُ چه جوری گذروندم، چه جوری طاقت آوردم، چه جوری تحمل کردم، چه جوری زنده موندم. اینم یه نسخهی کوچیک از همون ماجراست و من هربار خودم ُ شگفتزده میکنم.
~~ توقع ندارین که بگم از ورزشکردن لذت میبرم؟ واسه خاطر افسردگی و حفظ آمادگی جسمانیم ورزش میکنم، نتایج هم خیلی خوشحالکنندهست. لذتبخش نیست، اما به زحمتش میارزه. خیلی میارزه.
- ۹۹/۰۷/۰۲