The Memory Machine
وقتی عزیزی ُ از دست میدین، دنیا فقط برای شماست که متوقف شده، اون هم برای مدت کوتاهی. وقتی پدرم ُ از دست دادم، خالهی مادرم که بعدها مرحوم شد، کنارم نشست و گفت من اینقدر تو مراسم ختم شرکت کردم، پدرم، همسرم، خواهرم، برادرم و ... ، دنیا این شکلیئه.
شاید در لحظه حرفهای بیربط و حتی نامناسبی به نظر برسه. بعدها عزیزان ِ دیگهای ُ هم از دست دادم، و اتفاقات مهیب دیگهای هم افتادن که به جز یکی، نتونستن من ُ به اندازهی ازدستدادن پدرم متزلزل کنند.
و چیزهای مهمتری هم از زندگی یاد گرفتم، اینکه خودم باید با این موضوع کنار بیام و خودم به دوش بکشمش.
اینا رو گفتم، چون حس میکنم خیلیها نباید خیلی خودشون ُ لوس کنن و توقع این ُ داشتهباشند که همدردیها تا ابد ادامه داشتهباشند؛ هنوز چیزهای زیاد و مهمتری برای ازدستدادن هست.
~ پس بااجازه من برمیگردم به تنظیمات کارخانه.
- ۹۹/۰۶/۱۹