مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

خط و نشان

چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۲۷ ق.ظ

امروز عصر به‌م پیام داد «خیلی دلم برات تنگ شده.». داشتم می‌رفتم پیاده‌روی، چندبار به نوتیفیکیشن‌ نگاه‌کردم و بعد پاک‌ش کردم و هنوز هم جواب‌ش ُ ندادم و اون دوتا تیک آبی هم نخورده پای پیام‌ش. دارم فکر می‌کنم. 

من دل‌م براش تنگ نشده. مطمئنم که خیلی رو غرورش پاگذاشته تا تونسته اون پیام ُ بنویسه و شاید هفت‌هشت‌بار هم نوشته باشه و پاک کرده باشه. در واقع همیشه فکرمی‌کردم هیچ‌کس براش مثل من نمی‌شه. ولی زندگی پیش می‌ره، چالش‌های بزرگ‌تری پیش می‌یان و این افکار دختربچه‌های دبیرستانی از الویت خارج می‌شن.

اون روز توی چت گروهی، گفت موهات چه‌قدر بلند شده و آخرین باری که دیدم‌ت این‌قدر نبود. آره، دوسال گذشته.

فکر می‌کنم الان وقت آزمون بخشیدنه، اما آخه دیگه هیچ‌چی مثل قبل نمی‌شه. همون داستان «از بامی که پریدیم» و ال‌وبل‌. ولی شاید بشه باهاش مثل ه. و م. [ میم‌های زندگی‌م خیلی زیادن.] و ش. رفتار کرد. شاید دیگه پیام‌هاش ُ نادیده نگیرم. شاید مثل قبل، تولد و عید ُ شخصاً به‌ش تبریک بگم. ولی دیگه زندگی‌م باهاش به اشتراک گذاشته نمی‌شه. 

 

 

× باید نشون بدم می‌تونم ببخشم، باید به خودم ثابت کنم اون قدرا هم درب‌و‌داغون نیستم. 

 

~ حالا همه با هم: بی من نتوانی، این ...

  • ۹۹/۰۳/۲۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی