مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

خروج

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۲۴ ب.ظ

 

« اسم شریف‌تون؟»

«امام‌زاده پاستور»

...

جمله‌ی بالا از زبان «وی»، عبارت‌های بالا و چندین و چند تیتر دیگه برای این مطلب به ذهن‌م رسید، اما ترجیح دادم از اسم فیلم استفاده کنم.

واقعیت این‌ئه که «خروج» فیلم خیلی درب‌وداغونی‌ست. امروز اگر مود تلویزیون ُ به سینما تغییر نمی‌دادم و چراغ‌ها رو خاموش نمی‌کردم، به‌شدت سخت می‌شد بین اون و فیلم‌های تلویزیونی فرق‌گذاشت. 

با این‌حال، خروج یک فیلم ارزشمنده. اول این‌که صدای اعتراضی برای «اعتراض»ئه. 

بیشتر از چهل‌سال از انقلاب می‌گذره. ما مردم مثل مردم تمام حکومت‌های جهان به حاکمان‌مون معترض هستیم به دلایل زیادی‌. وقتی «شعبه‌های پاستور» که فرمانداران و سایر کارگزاران دولت باشند، صدامون ُ نمی‌شنوند و ایضاً نماینده‌هامون توی مجلس، ما مجبوریم برای رسوندن صدامون وارد خیابون بشیم یا اعتصاب‌‌ کنیم. و در هر صورت ما اغتشاش‌گر درنظر گرفته می‌شیم. از نظام خروج کردیم و به امنیت ملی ضربه زده‌ایم. 

نمی‌خوام دلایل سیاسی‌ای که باعث می‌شه گروه‌های مختلف مخالف سیستم از این وضعیت سواستفاده کنند رو نادیده‌بگیرم، ولی وقتی چهل‌ساله داستان همین‌ئه، هیچ‌کس نشسته یه راه‌ درست‌درمون برای این موضوع پیداکنه؟

باید صادقانه بگم که هیچ‌اعتراضی توی دنیا به نتیجه‌ی موردنظر مردم نمی‌رسه، مگر این که به سیستم ضرر مالی بزنه. چرا قانون اعتصاب ُ تصویب نمی‌کنن؟ احتمالاً جواب توی توضیحی باشه که دادم. 

 

دوم، وقتی‌ست که هلی‌کوپتر رئیس‌جمهور به دلیل نقص‌فنی توی مزرعه‌ی پنبه‌ی نقش اول فیلم فرود می‌یاد، و پنبه‌هاش ُ از بین می‌بره و وقتی «رحمت» به این موضوع اعتراض می‌کنه، به‌ش می‌گن به‌ش خسارتش ُ می‌دن و بعد این نکته رو اضافه می‌‌کنن «فدای سر رئیس‌جمهور!» 

و من مدت‌ها قبل ویدیویی می‌دیدم از بازدید اوباما از مناطق سیل‌زده‌ی کشورش، این‌جوری نبود که یک گله آدم کت‌شلواری پشت‌سرش راه افتاده‌باشن، کت تن‌ش نبود و هیچ‌کسی هم نمی‌رفت سمت‌ش یا جلوی پاش بلند نمی‌شد، مردم نشسته‌بودند، اون می‌رفت سمت‌شون، باشون دست می‌داد و حرف می‌زد و اونا همچنان نشسته‌بودند. 

نمی‌دونم همه‌جای آسیا یا خاورمیانه این‌ئه یا این فقط ماییم که چارچوب ارباب‌رعیتی به افکارمون سایه‌انداخته. چرا باید فرزندان و نوادگان کسانی که رهبری این تغییر ُ به عهده داشتند، صرفاً به‌خاطر وراثت شخصیت‌های مهمی تلقی بشن و از این طریق منفعت اقتصادی ببرند و فربه بشن؟ چرا باید برامون مهم باشه فولانی پسر یا دختر بهمانی‌ست؟ چرا جوری رفتار می‌کنیم که انگار رئیس‌جمهور چیزی‌ست شبیه شاه؟ وقتی فردی‌ست از خود ما و مثل ما و ما گذاشتیم‌ش توی اون جایگاه که به سیستم نظم بده و زندگی‌مون ُ بهتر کنه؟

 

سوم، این ریای حال به هم‌زنی‌ست که سیستم و مملکت ُ گرفته. وقتی اطلاعاتی بودی و الان پست‌گرفتی، استاد فرار رو به جلو هستی و خیلی خوشگل هم شعار می‌دی و توی توییتر، توییتی که به‌ت انتقاد کرده رو ریپلای می‌کنی و می‌پرسی «اسم شریف‌تون؟» تا طرف ُ بکنی تو گونی. 

 

 

و آخر، با تمام مصائب باید تا ته وایسیم تا این صدا شنیده‌بشه. 

 

 

 

~ و در پایان لازم می‌دونم دوباره تاکید کنم چه‌قدر عاشق « وی » هستم. می‌خواستم بگم این امکان وجود داره که در تصمیمم برای انتخاب دنیایی که دوست داشتم توش زندگی کنم در مورد «هاگوارتز و دنیای هری‌پاتر» تجدیدنظر کنم و دنیای V رو انتخاب کنم، ولی خب، دنیای الان‌مون در شبیه‌ترین حالت به دنیای V ست و فقط خود V رو کم داریم.

 

  • ۹۹/۰۱/۳۱

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی