۲۰۸
فیالواقع بعید نیست، شنیدن مستمر موسیقیهای پخششده از باندهای باشگاه، به تغییر سلیقهی موسیقیایی شخص بتهوون ختم بشه، ما که دیگه جای خود داریم.
- ۲ نظر
- ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۵۶
فیالواقع بعید نیست، شنیدن مستمر موسیقیهای پخششده از باندهای باشگاه، به تغییر سلیقهی موسیقیایی شخص بتهوون ختم بشه، ما که دیگه جای خود داریم.
اون روز که ن. توی کافه در مورد وقایع مربوط به عشق اولش و حس متقابل فرد موردنظر به خودش گفت، متوجه شدم که متاسفانه اینکه بخشی از زندگیم صرف گندزدن به زندگی دیگران شده، حقیقت داره.
یک احساس عجیبی دارم این روزا. احساس «انجماد حافظه». اینکه چندسال گذشته برای شخص خودم خیلی دور بهنظر نمیرسه و انگار تمام ۹ سال گذشته، سرجمع یکسال پیش اتفاقافتادهباشند، ولی گذر زمان توی حافظهم نمود پیدا میکنه. مثلاً اون آرایههای ادبیات ُ وقتی میخوام الان توی شعرها پیداشون کنم، اسمشون ُ یادم نمییاد. میدونم که هستند یا بودند، اثرشون روی مغزم حکشده و خودشون محو شدهن. یکهفته پیش میخواستم گهوارهی گربه رو برای ه. توضیح بدم، اینطور بهنظر میرسید که روز قبلش و همیشه در حال انجام این بازی بودهم، یادم نمییومد و درنهایت نه خودآگاهیم که ردی که روی اعصابم بهجا گذاشته بود، انجامش داد. وقتی بعدش به موضوع فکرکردم، حداقل ۶ سالی از آخرین باری که انجامش دادم میگذره.
حرفهای ترم یک، راهکارهای رفتاریم، مکالماتم با ن. همه و همه میدونم یه روز انجامشون دادم، ولی یام نمییاد. وقتی با خنده میگه «آره از راهنماییهای تو بود. که فولان حرف ُ به فولانی گفتم.» نه یادم مییاد فولان حرف چیه و نه اینکه فولانی کیه. و فقط میخندم که بهخاطر این فراموشی ازم ناراحت نشه.
بدتر از همه اینئه که این اتفاق داره در مورد پدرم هم میافته، خاطرات و نقلقولهایی که ازش نقل میکنن رو یادم نمییاد و نمیتونم به روایتها اعتمادکنم. کاش میتونستم بخش مربوط به اون ُ ضبط کنم و بذارم کنار بقیهی نوارهای ویدیویی.
و نمیدونم میخوام اینجوری پیش بره و ذهنم توی این بخشهای مهم الان بمونه یا بشینم همهچیز ُ بنویسم.
از خودم به خاطر این موضوع میترسم.
امروز موقع برگشتن از باشگاه، سر چهارراه فرامرز دیدمش. گفت «سلام.» و جلوم ُ گرفت. اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که دیدنش اینجا تاوان کدوم گناهمه؟!
و اما سختترین کار دنیا امیدوار موندن و ادامهدادن است.
شبهای امتحان بعضاً به دلیل مصرف یک گالون قهوه تا خود صبح خوابم نمیبرد و فقط چشمهام ُ تا صبح میبستم. و دیشب با وجود این که روز به شدت لهکنندهای داشتم تا اذون صبح فقط چشمهام ُ بسته نگهداشتهبودم و بعدش که برای نیمساعت خوابم بُرد، با دیدن خوابِ «مارمولک» از خواب پریده، تمام مراحل قبلی را تکرار نموده و در این لحظه هم که در محضر شما هستم.
“
At least I can say that I've tried
to tell you I'm sorry
For breaking your heart
”
رشتهی دخترخالهم توی دبیرستان علوم انسانی بود و دانشگاه هم تبعاً. هروقت هم میخواد مقاله بنویسه، زنگ میزنه به من برای انتخاب موضوعش ُ فولان. واسه فارغالتحصیلی باید دوتا مقاله بنویسه. چندماه پیش زنگ زد در مورد موضوع، یه سهساعتی با هم حرف زدیم. من در مورد چیزهایی که ذهن خودم ُ درگیر کردهبود بهش گفتم. و در نهایت در مورد یه سری ویدیو حرف زدهم که توی توییتر دیدهبودم مربوط بود به برنامهی اگه اشتباه نکنم «زاویه» از شبکهی چهار. در جواب این سوال که «چرا ما میتونیم موشک بسازیم ولی ماشین نه؟!» مدعوی که داشت در مورد این موضوع صحبت میکرد گفت ایلان ماسک میگه بیست درصد فرآیند ساخت ماشین مربوط به تکنولوژیئه و هشتاد درصدش مربوط به دانش مدیریت و به طور کلی علوم انسانیست؛ و مشکل ما توی ایران اینئه که در حوزهی علوم انسانی جواب تمام سوالات از قبل مشخصئه. و مثالی که خودش زد اینئه که شیخ فضلالله نوری با تمام اشتباهاتی که داشته، همیشه شخص بیخطایی توی تاریخ ایران حساب میشه و ما حق نداریم توی یک پژوهش تاریخی به نتیجهای خلاف این برسیم و ... . کل مدت زمان ویدیو ده دقیقهست و دیدنش خالی از لطف نیست.
موضوعی که در نهایت دخترخالهم با در نظر گرفتن تمام محدودیتهای نتیجه در نظر گرفت، بررسی تطبیق قوانین حقوق مالی زنان [مهریه، نفقه و دیه اگه اشتباه نکنم.] با دین اسلام بود. توی مقدمه من پیشنهاد دادم که این قسمت از وصیتنامهی امام خمینی رو ذکر کنه که «این کشور کاملاً اسلامی اداره نمیشه و داره به سمت اسلامی شدن حرکت میکنه»، لذا ما نیازمندیم که قانون رو بررسی کنیم.
هفتهی پیش جلسهی بررسی موضوعات تشکیل شد و این موضوع رد شد. دلیلش هم این بود که استادشون که از قضا استاد فقه و اصول هم بوده، گفته، حالا این که امام خمینی این رو توی وصیتنامهشون ذکر کردند، دلیل نمیشه که واقعاً صحت داشتهباشه. [ :)) ] دخترخالهم هم میگه حس میکنه اتفاقاً این موضوع خیلی صحیحئه و برای مثال هم از قوانین بانکداری که کاملاً مبتنی بر رباست حرف میزنه. و استادشون هم میگه، نه اونا هم یه چیزهایی [ بخوانید کلاهشرعی] داره که درستشون میکنه.
خلاصه اینکه تا امروز من به طور کامل معنی حرف اون استاد دانشگاه ُ مبنی بر اینکه تمام جوابهای سوالات علوم انسانی از قبل مشخص هستند، درک نکردهبودم و امروز متوجه شدم منظورش چی بوده.
شهید مطهری آخر یکی از کتابهاش [فکرکنم نظام حقوق زن در اسلام] میگه استقبال کنید از این که اسلام به چالش کشیدهبشه، چون هرچی بیشتر این اتفاق بیفته، شکوفاتر میشه. و ما به عنوان کاسههای داغتر از آش سکوت میکنیم برای مصلحتی که نمیدونیم کی گفته اصلاً مصلحتئه.
این تداوم باشگاه رفتن توی سرمایِ استخوانسوز چلهی زمستون، باعث شد به شناخت تازهای از خودم برسم.