۴۱۲
ای ترس! تو را شکر که با این همه تردید
یکبار نیاویختم از سقف طنابی
- ۰ نظر
- ۲۰ آبان ۰۰ ، ۰۱:۲۴
ای ترس! تو را شکر که با این همه تردید
یکبار نیاویختم از سقف طنابی
از یک تیپ شخصیتی خاصی خیلی بدم مییاد، نمیدونم حکمتش چیه که دقیقاً مدام اینجور آدما به پستم میخورن. حکمتش که البته معلومه، همون مار و پونهی معروف.
~ آقا بیخیال ما شین.
The more I love humanity in general, the less I love man in particular.
-داستایوفسکی در برادران کارامازوف-
کاش منم یه ترانهنویسی چیزی بودم و میتونستم نفرتم نسبت به فضولهای دوروبرم و علیالخصوص فضول این محفل و مجلس رو در یک هارمونی به تمام معنا با موسیقی، مثل Happier Than Ever بیلی ایلیش روانه، منتقل و بیان کنم. و طرف هم به خودش بگیره.
الان که به زندگیم نگاه میکنم موتور محرکهی من برای انجام هر کاری، این بوده که بهم بگن نمیتونم انجامش بدم.
مرسی خانم آ. . من سالها منتظر بودم که به خاطر این موضوع به چالش کشیدهبشم.
چهقدر ما آدما رقتانگیزیم و این بودن چهقدر بیمقداره.
امشب عجیب هوس پیراشکیهای پیراشکیفروشیای رو کردم که شاید بیشتر از ۱۵ سال باشه که ساختمونش شده کلینیک زیبایی.
واسه شما هم این حس پیش مییاد که دوست داشته باشید یک تیکه از آهنگ، کل اون آهنگ بشه؟ اون تیکهی پاپ آهنگهای رپ یا این تیکهی اوج آهنگ I Love You Baby فرانک سیناترا؟
در واقع من به جای اینکه بخوام چیزی رو توضیح بدم، مثل یه تماشاگر میشینم و برداشتهای عمیقاً ضد و نقیضی که از شخصیتم وجود داره رو تماشا میکنم و از این فضای معمایی لذت میبرم.
ولی وقتی اعمال آیندهم بر اساس برداشتها قضاوت میشه، از خودم میترسم. از این میترسم که به چیزی که اونا میگن تبدیل بشم.
× بهم نمییاد اما من بیشتر از هر موجودی توی این دنیا، از خودم میترسم. از این عدم قطعیت.
~ Hope if everybody runs
You choose to stay