مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

۴ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

”!Hey You Bastards, I'm Still Here“

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۱۲ ب.ظ

خب عزیزان یک هفته از جنگ گذشت و من اومدم به‌تون آپدیت بدم. 

در کل این هفته چنان بودم که یک فیلتر روی مغزم قرارگرفته بود که همه‌چیز رو بیهوده می‌نمود؛ چرا درس بخونم؟ چرا رتینول بزنم به صورتم؟ چرا ورزش کنم؟ وقتی قراره بمیرم. دو روز پیش با دوستم رفتیم یک رستوران ایتالیایی که بهترین لازانیاهای این‌جا رو داره. این رستوران نزدیک مترو بود و هربار که مترو رد می‌شد، زیر پام‌ می‌لرزید و همین‌طور تن و بدنم از ترس جنگ. دوست داشتم فقط راجع به جنگ حرف بزنم در حالی که دوستم می‌خواست راجع به هرچیزی جز جنگ حرف بزنه، بنابراین من فقط شنونده بودم. 

دیروز رفتیم مهمونی خونه‌ی یکی از دوستامون، قبلش براش کیک درست کردیم و تزئینش کردیم و بعد کل مدت ناهار و بعد از ظهر، فراموش کرده‌بودم که اصلاً جنگی در کاره. 

وقتی برگشتم خونه، دوباره رفتم سراغ پوستم و هیرویت خوردم و توی رخت‌خواب به جای خبر، کتاب خوندم و بعد خوابیدم. 

به هرحال آدمیزاد به هرچیزی عادت می‌کنه، اما موضوع برای من این‌بار عادت نیست‌.

شما بدون پیشروی در خاک یک کشور و با حمله‌ی هوایی می‌تونی به‌ش خسارت بزنی و مظلوم‌کشی کنی که خاصیت این خوک‌های کثیفه، ولی نمی‌تونی کشور رو تسخیر کنی. ما باید مقاومت کنیم و از این مرحله به درستی عبور کنیم تا ان‌شاءالله ایران برای بچه‌هامون به جای بهتری تبدیل بشه و این خوک‌های کثیف تا مدت‌ها سرجاشون بشینن.

برای همین امروز اون فیلتر از روی مغزم برداشته شده. ما باید توی وضعیت بیم و امید باشیم. توی یک هفته‌ی اول من توی وضعیت بیم بودم و امروز بیم و امید برام به تعادل رسیدن تقریباً. من به زندگی با شجاعت ادامه می‌دم تا روزی که مرگ سرنوشتمه، فرابرسه. 

 

در هر صورت خدا زنده‌ست و از هرچیزی بزرگ‌تره‌.

  • ۰ نظر
  • ۳۱ خرداد ۰۴ ، ۱۲:۱۲

به نامِ نامیِ ایران

دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۵۰ ب.ظ

من خیلی می‌ترسم. این فکر آزارم می‌ده که اون آینده‌ای که به‌ش فکر می‌کنم چه‌قدر بدون امنیت بی‌معنی می‌شه. همه‌چیز بدون امنیت معنای خودش رو از دست می‌ده. این‌که ایران بخواد تجزیه بشه از درون داره روحمو پاره‌پاره می‌کنه. کل زندگیم شده خبر؛ تلگرام و اگه نت اجازه بده توییتر و یا تلویزیون. سعی می‌کنم خودم رو آروم کنم. نمازهای پنج‌گانه، خوندن سوره‌ی فتح و دعاکردن و حرف‌زدن با خانواده‌م برای دورشدن از فضا برام مسکن هستند. 

۱۶ روزه که ده هزار قدم روزی راه می‌رم ولی از وقتی جنگ شروع شده، خیلی برام سخته انجام دادنش. ساعت ۱۰ تا ۱۲ شب شروع می‌کنم پیاده‌روی رو که فقط یک چیز باشه که من رو به زندگی قبلیم متصل نگه‌داره. 

 دیروز یه ویدیو دیدم از یحیی سنوار که می‌گفت امام علی رضی‌ الله عنه می‌فرماید «دو روز در زندگی انسان است: روزی که در آن مرگ سرنوشت تو نیست و روزی که مرگ سرنوشت توست.» و می‌گفت روزی که مرگ سرنوشتم نیست شجاعانه زندگی می‌کنم و اگه اون روزی باشه که مرگ سرنوشتمه، کاری از دستم برنمی‌یاد. با این‌که باهاش موافقم. ولی عملی کردنش خیلی سخته. 

مامانم چون توی جنگ هشت ساله زندگی کرده، خیلی با موضوع عادی‌تر برخورد می‌کنه یا حداقل این‌جوری نشون می‌ده. ولی زندگیش دقیقاً مثل قبل در جریانه. 

امیدوارم خداوند کمکمون کنه برای تمام خون‌های پاکی که توی تاریخ برای نگه‌داشتن مرزها ریخته‌شده. و می‌خوام تلاش کنم توی روزی که مرگ سرنوشتم نیست، شجاعانه زندگی کنم.

 

و در نهایت مرگ بر اسرائیل. 

  • ۱ نظر
  • ۲۷ خرداد ۰۴ ، ۱۷:۵۰

۵۵۹

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۲:۳۸ ب.ظ

هنگامه‌ی جنگ که فرابرسد، ما از حیات خویش در برابر نابودگر جباری که همه‌چیز را به کام خویش خواهد بلعید، دفاع خواهیم کرد.

اما من شمشیر درخشان را به خاطر تیزی تیغش دوست نمی‌دارم. 

تیر را به‌خاطر چالاکی‌اش نمی‌پسندم و نه جنگاور را به خاطر شکوهش. 

من تنها به چیزی عشق می‌ورزم که اینان به دفاع از آن برخاسته‌اند. 

مسیر رسیدن به صبح از دل سایه‌ها می‌گذرد. 

 

 

[ارباب حلقه‌ها، بازگشت پادشاه]

  • ۰ نظر
  • ۲۶ خرداد ۰۴ ، ۱۴:۳۸

.I Hate Social Media

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۲:۲۹ ب.ظ

حساب کاربری ایکس و تیک‌تاکم رو پاک کردم. اپلیکیشن اینستاگرام رو هم خیلی وقته که از روی گوشیم حذف کردم. مدتی می‌شه که اپلیکیشن یوتیوب رو غیرفعال کردم [چون از گوشی‌های سامسونگ پاک نمی‌شه.] و امروز بالاخره بعد از سبک‌وسنگین‌های بسیار نوتیفیکیشن تلگرام و گودریدز رو هم خاموش کردم. 

اول این‌که از شبکه‌های اجتماعی و فرهنگ حاکم بر اون‌‌ها بدم می‌‌یاد. به نظرم خیلی سطحی و تکراری هستند. دوم، از این‌که زیادی به نظر آدمیزاد توی این شبکه‌ها ضریب داده‌شده هم متنفرم. سوم، کارهای مهمی دارم که به گوشی وابسته‌اند، اما به خاطر حواس‌پرتی دوست دارم با چکش له‌ش کنم‌. حل این تناقض، دلیل سومه. 

تنها پیام‌رسانی که ازش استفاده می‌کنم، تلگرامه. نگه‌ش داشتم برای سریع در دسترس بودن، چون برام الویته. امروز کال نیوپرت با کتاب «کار عمیق» تیر خلاص رو به این الویت زد و من نوتیفیکیشن تلگرام رو خاموش کردم. 

حس می‌کنم مغزم به سبکیِ پَره.

 

  • ۰ نظر
  • ۰۷ خرداد ۰۴ ، ۱۴:۲۹