۴۸۲
عجالتاً کریستف والتس رو هم بپیچید، میبَرَمش.
- ۰ نظر
- ۱۲ خرداد ۰۲ ، ۰۰:۲۰
عجالتاً کریستف والتس رو هم بپیچید، میبَرَمش.
اومدم خداحافظی رسمیم با «شِکَر» رو اعلام کنم و برم.
# ۲۸ اردیبهشتماهِ سنهی هزاروچهارصدودو.
آقای قاضی! درست نبود اذون صبح ساعت ۲:۵۳ دقیقه باشه و طلوع آفتاب ساعت ۴:۳۰.
دیروز رفتم دکتر و متوجه شدم قدم از چیزی که فکر میکردم ۲ سانتیمتر بلندتره. دیگه خودتون حالم رو تصور کنین.
سال به سال آدمای جدیدی وارد این دنیا میشن و من به خروجیش نزدیکتر میشم.
فکر کنم گندزدم به ابروهام و all credit goes to YouTube.
یه موقعهایی بود که یه حرفایی رو یه جوری میزدم و مینوشتم که الان که بهشون فکر میکنم یا میخونمشون باورش برام سخته که یه نسخه از خودِ من اونچیزا رو نوشته. یه موقعهایی که خیلی ساده فکر میکردم. یه موقعهایی که دنیا قشنگ بود و میرفت جلو. :))
اگه همدیگه رو دیدیم، یادم بندازین یه چای نعنای مراکشیِ دِبش براتون دمکنم.
# آلتایم فیوریت
انگار همین دیروز تحویلِ سال بود. باورکردنی نیست که ده روز گذشته؛ دَه روز. داستان چیه واقعاً؟ واسه مدار گردش ما دور خورشید یا گردش ماه دور ما اتفاق خاصی افتاده احیاناً؟
مشکل اینجاست من از لحاظ روانی این بزرگشدن رو حس نمیکنم.
× سال نو مبارک بای دِ وِی.
شوهرخالهم حدود یه ماه پیش به خاطر سرطان متاستاتیک از دنیا رفت. کمتر از یک ماه بعد از اینکه بیماریش تشخیص داده شد و چند روز بعد از این که اولین جلسهی شیمیدرمانی رو انجام داد.
این فکر که حداقل توی دو سال اخیر تمام مدتی که باهاش شوخی میکردیم، حرف میزدیم، سفر میرفتیم و همهی اون موقعهایی که زنگ میزد تولدم رو تبریک بگه، بیماری داشته توی بدنش بیسروصدا پیشروی میکرده، خیلی ترسناکه و آزارم میده.