Such A Shame
- ۰ نظر
- ۲۹ بهمن ۹۷ ، ۱۷:۴۳
فیالواقع ارادتم به آنگلا مرکل به عنوان یک زن، از همین لحظه که فهمیدم در حوزهی فیزیک پروفسوره، صدچندان شده.
واقعاً بعضیها چهجوری روشون میشه شب امتحان پیامی با محتوای «از جزوه عکس بگیر بفرست.» برای آدم بفرستند؟
× ازتون متنفرم و از خودم که نمیتونم نه بگم، بیشتر.
برای اولینبار نشستم تمام قسمتهای «میراث آلبرتا» رو دیدم. نمیخوام چیزی رو نفی یا تایید کنم ولی، سوالهای جدیای برام مطرح شد که قبل از هر اقدامی باید بهش فکر کنم و از طرفی این نکتهی مهم ُ در تمام مراحل تصمیمگیری در نظر داشتهباشم، که چرا اصن باید لزوماً کاری رو انجام بدم که مُده و همه انجامش میدن. حتی اگه قراره کاری رو که بقیه انجام میدن، انجام بدم، نباید دلیلش این باشه که «همه انجامش میدن.» باید خودم به این نتیجه برسم که انجامش کار درستیه.
× چهقدر انجام.
×× چه قدر داره این جیبورد گوشیم اذیت میکنه.
اگر راه ُ اشتباه رفتهباشم چی؟
".Nobody said it was easy" +
امروز به جای استادمون حلتمرینش اومدهبود سر کلاس. به محض این که رسیدم پشت در و از پشت شیشه، دیدمش اومدم فرار کنم که یک ندایی از درونم یادآوری کرد، کمی با مباحث فصل پایداری مشکل دارم، برای همین رفتم سر کلاس و دیدم دوستِ حلّتمون صرفاً داره تکرار مکررات میکنه و به شدت اون ندای درونیُ نفرین کردم. واقعاً دوست داشتم تا آخر کلاس بمونم، ولی یک از بچهها که نمیدونم کی بود، اومد توی کلاس نشست و بوی سیگار همراه با ادکلنش پیچید توی کلاس و من علاوه بر این که داشتم خفه میشدم، سردرد هم گرفتهبودم؛ برای همین مجبور شدم با سرعت از کلاس بزنم بیرون. و مدام توی ذهنم تصور میکردم حلّت ازم میپرسه «چرا داری میری؟» و من هم میگم «این بوی سیگار لعنتی داره خفهم میکنه.»
کاش میشد یه جوری به دوستمون حالی میکردم چهقدر حرکتش منزجرکنندهست.
~ بخش بامزهش اینجاست که اولش که انتشار بو شروع شدهبود، از یکی از بچهها پرسیدم «بوی سیگار نمییاد؟» گفت «بوی ادکلنه که!» گفتم «بوی ادکلن همراه با بوی سیگاره.» گفت«جون! دوست نداری؟»