شیشهی ماشین را بالا میبرد.
- ۰ نظر
- ۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۹:۰۰
همگان آگاهند که داستان اسباببازی ۴ چندیست که اکران شده. امروز رفتم توی یکی از این سایتها که ببینم وضعیت کیفیتش برای دانلود چهجوریاس. قطعاً تا الان متوجه شدین که کار خیلی بیهودهای انجام دادم، چون هنوز سطح کیفیت از پردهای بالاتر نرفته. ولی از اونجایی که من یکسری مشکلات ذهنی دارم، شروع کردم به خوندن کامنتهای پایین پست؛
اولین کامنت
« دوستان بهتون توصیه می کنم اگه میخواین فیلمو با کیفیت بالا ببینید و تا اون زمان اسپویل نشید اصلا تو این بخش نظرات نیاید ….چون یه سری ها اصلا فرهنگ ندارن ..بدون اینکه اطلاعی بدن اسپویل می کنن ……😕😕😕 »
بعد از خوندن این کامنت به این نتیجه رسیدم، نباید مشکلات ذهنیم ُ خیلی دستکم بگیرم. چون رفتم سراغ کامنتهای بعدی. بخشی از ذهنم داشت میزد توی سر اون بخشِ مازوخیست، همینطور دونهدونه کامنتها رو اومدم پایین و میخوندم و بخش سالم ذهنم خدا رو شکر میکرد که این اون کامنت اسپویل نیست.
خلاصه که ماجرا ختم به خیر شد، با همین جملهی خبری که «با یک پایان دراماتیک طرفیم.» مغزم ُ از مود OBSESSED خارج کردم و گذاشتمش روی حالت Manual .
× میشه یه لطفی در حقم بکنید و من ُ از خودم نجات بدین؟
×× ولی ناراحتم. اگه وودی یه چیزیش بشه چی؟ :((
برای این پروژه مجبورم پردازش تصویر یادبگیرم؛ چیزی که میشه گفت حدود 100 درصد بهش بیربطم. ولی خب من از هرچیزی که به انتقال جرم، ترمودینامیک و عملیات واحد [ اعم از یک و دو] ربطی نداشتهباشه استقبال میکنم1.
فکر کنم از همین لحظه ح. رو کمتر نفرین کنم به خاطر این نونی که تو دامنم گذاشت.2
1: سوالی که ممکنه برای مخاطب پیش بیاد، اینه که «شما اصن چرا رفتی این رشته رو خوندی؟» و پاسخ اینه که میخوام برم والیبال ببینم.
2: با این حال مطمئنم که داریم به لحظات « این چه شکری بود خوردم؟! » نزدیک میشیم.
قصه از جایی شروع شد که برای اولینبار در زندگیم تنها سفر کردم. برای سالها. امسال اما به هزاران دلیل متقن نباید بروم.
خیابانگردی، آن سینما، آن کافه، آن پیکنیکها و دروهمیها؛ دلم برایتان تنگشدهاست بچهها و قرارمان باشد سالِ دیگر ...
اخیراً بعد از پنجسال فارغالتحصیلی از دبیرستان، به گروه فارغالتحصیلان دبیرستان فرزانگان سه ادد شدم. گروه ساکتیست که دبیر زبانِ سالِ سوم دبیرستانمان بیوقفه در آن پست فوروارد میکند.
پستهای امشب خانم ح. در مورد ممنوعیت افغانستانیها برای ورود به بعضی از استانهای کشور بود و ابراز تاسف نویسندهی پست از این که امروز بازی فینال مسابقات فوتسال زیر بیست سال آسیا در تبریز بودهاست، افغانستان یک پای فینال بودهاست و متاسفانه مردم افغانستان حق ندارند قدم در تبریز بگذارند. یکی از بچههای تازه فارغشده هم در شرمآور بودن این موضوع نوشتهبود.
وقتی داشتم اخبار را میخواندم، عکسهای خبرگزاری ایسنا از حضور مردم افغانستان در ورزشگاه برای فینال ژاپن-افغانستان را دیدم، برای همین حس کردم که فرستادن این تصاویر خبری توی گروه، بدون اشکال است. خبر را فوروارد کردم.
و این شروع انفجار بود.
فوروارد کردن اخبار از بیبیسی و ابراز تاسف از این که بچههای افغانستانی محدودیت ثبتنام در مدارس مناطق خوب مشهد را دارند و ... .
بله حقیقت دارد. مردم افغانستان حق «ساکنشدن» در بعضی استانها را ندارند، نمیتوانند به راحتی در یکسری از رشتههای خاص در ایران تحصیل کنند و در بعضی از مدارس ثبتنام شوند. نظر من در رابطه با این قوانین این است که « من فاقد صلاحیت برای اظهار نظر در این مورد هستم. »
الان بعد از این که از طرف خانم ح. تلویحاً به این موضوع متهم شدهم که فاقد درک این مسئله هستم و ... باز هم حس میکنم فاقد صلاحیت اظهار نظر در این مورد هستم.
« بعضیوقتها بهتر است آدم مثلِ خود من، قبول کند که در برخی موارد فاقد صلاحیت است، تا اینکه خیال کند خیلی سرش میشود. »