هیچکس، هیچوقت
دیگه نه میخوام، نه میتونم به کسی خبر بد بدم.
- ۰ نظر
- ۰۶ شهریور ۹۸ ، ۰۴:۴۸
دیگه نه میخوام، نه میتونم به کسی خبر بد بدم.
تصمیم گرفتم تصمیمی که مدتها پیش گرفتم ُ عملی کنم.
منتظر دیدن[/ شنیدن] نتیجهش باشید.
دقیقاً نمیدونم از کِی و اصلاً نمیدونم چرا، ولی مطمئنم پنجساله که اون رادیو فقط یک شئ دکوراتیوه که سالی یهبار گردگیریش میکنم.
دیگه برام جذابیتی نداره. صدا مهمه، هنوز شنیدن ُ دوست دارم و از همه بیشتر گوش کردن به داستان و نمایش رادیویی رو. ولی ...
یعنی اصل مطلب حرفم اینه حالم خوب میشه وقتی به یه کتاب داستان یا نمایشنامه گوش میدم، ولی غمانگیزه که چیزهایی که یه روزی شیفتهشون بودم دیگه اون جذابیتی که برام داشتنُ ندارن.
دنبال دلیل نیستم که بذاریدش پای عوض شدنم یا عوض شدن حالوهوای اون برنامهها و کنداکتور؛ نقل اینه، نیاد روزی که آدمها برام حکم همون رادیو رو پیدا کنن؛ که دیگه دوستتون[اسلش،شون] نداشتهباشم.
~ مثل من با تو، عشق با پاییز.
چی میشه که همهچیز ُ در مورد یه نفر میدونیم و باز دوستش داریم؟
گاهی هم پیش مییاد اسم مخاطبهام ُ بنا بر شناخت تازهای که ازشون پیدا میکنم، تغییر بدم.
ممنونم که دیشب نجاتم دادی.
شاید این اتفاق هزارانبار افتاده باشه، ولی این هم رفت جزوِ همون لیستی از نجاتدادنها که عقلم بهشون قد میده. [Red, Underlined ]
تابستون فصلِ کامبکئه و بیپتونز مثلِ دلِ مومنئه.
تو برای ما چیزی بودی که هیچوقت برای خودت نبودند.
حالا من میخواهم برایشان چیزی باشم که برایم نبودند.
و هیچوقت نگفتهبودی از لذتش.
~ تا روز آخرِ دنیا، این آهنگ برای من تداعیکنندهی توست.
و بگم براتون از بزرگترین درس زندگی.
«هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت از غیر از خودش هیچی نخواین.»
× نخواد و تو بگی آره، تمومه.
وقتی میخوام یهچیزی باشه که بشوره، ببره. مهمترین، اولین و موثرترین انتخاب برای من.
~ میگن آنابل به خانه برمیگردد و فولان.