مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

۵۰۴

دوشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۴۲ ب.ظ

این اُسکُلایی که عروس می‌شن و‌ یه سره از «🧿» استفاده می‌کنن فکر نمی‌کردم واقعی باشن، ولی یکی‌شون توی فالویینگام رویت شده. ان‌شاءالله حال‌ش زودتر خوب شه.

 

 

× نیم‌ساعت داشتم می‌گشتم «🧿» رو پیدا کنم.

×× فستینگ هم سرِ جاشه ولی باید یه سری دکتر و این داستانا می‌رفتم، این وسط وقفه افتاد. 

××× اینم از آپدیت‌های امروز.

روز سوم

دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۲، ۱۱:۱۶ ب.ظ

کاش یوتیوب این آپشنو داشت که می‌شد ویدیوهایی با یه سری موضوع خاص مثل غذا رو  توش فیلتر کرد که برام نمایش‌شون نده.

روز دوم

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۳۰ ب.ظ

فکر می‌کنم گاهی گشنگی چشم اثری که روی تصمیم آدم برای غذا خوردن داره، از گشنگی شکم بیش‌تره.

روز اول

شنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۴:۱۸ ب.ظ

امروز روز اول فستینگ سی روزه‌ست. به خاطر این‌‌که بتونم روندم رو حفظ کنم، این‌جا روزنگار می‌ذارم.

امروز همه‌چیز امن و امانه.

 

۴۹۹

يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۳۱ ب.ظ

یه لحظه چشاتونو ببندین و به دنیای بدون اسرائیل فکر کنین. چه دنیای قشنگی.

۴۹۸

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ۰۵:۲۸ ب.ظ

پس این ENFJ* من کدوم گوری مونده؟!

 

 

 

*Perfect match for INTJ personality.

۴۹۷

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۰ ب.ظ

گگه آکوتامی از چپتر ۹۰ تا ۲۲۱ گوجو رو مهروموم کرده‌بود که توی چپتر ۲۳۷ بکشدش. فقط می‌خوام سطح شعور رو ببینین شما. امیدوارم به خاک سیاه بشینه. 🤬🤬🤬

 

 

× حالم، حال فصل آخرِ اتک آن تایتانه.

اُسکل خودتی!

جمعه, ۷ مهر ۱۴۰۲، ۰۲:۵۲ ق.ظ

من حس می‌کنم، و البته واقعیت‌هایی هم هستند که تایید کنند، که من نسبت به بخش زیادی از هم‌نسل‌های خودم نوجوانی درخشان‌تری داشتم. و این باعث می‌شه منزجر بشم از آ. که به خاطر تجربه نکردن دراگ و درینک و روابط سطحی، اون همه تجربه، دانش و توانایی رو بذاره کنار و بگه ما نسبت به نسل جدید هم‌سن‌وسال‌مون اسکل بودیم. در مورد خودت که خیلی موافقم آ. جان، بس که هر روز داری نادون و سطحی‌تر می‌شی، ولی قبلاً هم گفتم هیچ وقت در هیچ زمینه‌ای بدون تایید خودم منو جمع نبندین با خودتون. مرسی. 

۴۹۵

پنجشنبه, ۶ مهر ۱۴۰۲، ۰۳:۵۶ ق.ظ

ضمناً بنده هم Coke دوست ندارم، پپسی.

«دُگم نباش.»

پنجشنبه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۵۳ ب.ظ

امروز یه نفر توی گودریدز به‌م پیام داد تا در مورد کتاب مشورت بگیره؛ رفتم سراغ ریویوهای کتاب «خاطرات سفیر» که البته خوندنش رو هیچ وقت تموم نکردم، چون خیلی شبیه کتاب «دختران آفتاب» بود. 

 

یه نفر که البته ریویوش یکی از پُر لایک‌ترین ریویوهای این کتاب بود، با «این‌طوری به من نگاه نکنین! من برای ارائه‌ کتاب توی درس آمادگی دفاعی مجبور شدم بخونمش!» ریویوش رو شروع کرده‌بود و بعد توصیه کرده‌بود کلاً کتاب رو نخونین و درخت حروم شده پاش و ال‌وبل. 

۵۱ نفر (که عدد نسبتاً بالایی توی گودریدز فارسی حساب می‌شه) هم بدون این‌که یه خط از کتاب رو بخونن لایک کرده بودن.

 

من کتاب رو خوندم، ماجرای کتاب اینه که خانم نیلوفر شادمهری می‌ره فرانسه دکتری بگیره. مثلاً در مورد حجاب و چه می‌دونم دین و حقوق زنان در اسلام ازش سوال می‌کنن و این جواب می‌ده. نویسنده همین ماجراها رو نوشته. کتاب بدی هم نیست اتفاقا، از این لحاظ که دختر ۱۴، ۱۵ ساله «دوست داشته‌باشه» جواب یه سری سوال‌ها و دغدغه‌هاش رو بگیره. 

 

داشتم پادکست بی‌پلاس قسمت «رضاشاه» رو گوش می‌کردم، علی بندری این‌جوری شروع می‌کنه که موضع همه الان با رضاشاه روشنه،‌ مرگ‌ یا درود. بعد می‌گه اگه از اونی که می‌گه مرگ بر رضاشاه بپرسی ۳ تا کار خوب رضاشاه رو بگو و از اونی که رضاشاه رو می‌پرسته بگی ۳ تا کار بد رضاشاه رو بگو، نتونه جواب بده یعنی متعصبه. 

الان به نظرم رضاشاه یه دیکتاتور خاکستریه که اتفاقاً وقتی به ایران حاکم شده که باید می‌شده، خدمات خوبی هم داشته به کشور، اما خب در نهایت هیچ حاکم و حکومتی اگه «بدی‌»ش قابل تحمل باشه، ازش عبور نمی‌شه.

 

یعنی می‌خوام بگم دگم بودن و تعصب فقط مربوط به «دین» نیست. چشم بستن روی هر ایده‌ای و پافشاری روی باوری که داریم و لایک‌کردن و فقط خوندن پست‌هایی که اون ایده رو تایید می‌کنن، حتی اگه آتئیست باشیم، دگم بودنه، که خروجی‌ش با خروجی داعش یکیه. 

من با «حکومتی» شدن کتاب مخالفم، ولی حتی اگه حکومتی هم شده‌باشه، تو باید حرفش رو بشنوی، باید بری سراغ باورهای مخالف خودت و مدام به باورها و اعتقادات خودت حمله کنی. 

وقتی که کمی هر چیزی رنگ دین و باور به خودش بگیره، می‌شه تعصب اما دگم بودن در مورد چیزی خلاف دین، هیچ وقت اسم‌ش تعصب نیست. نمی‌دونم چرا.

 

آدم نباید گوشش رو روی حرف‌ها و ایده‌ها ببنده. دنیا اون‌قدر بزرگ و پیچیده و پر فکر و عقیده و آدمای جورواجوره که وقتی خودت رو می‌پیچی توی دایره‌ی محدود دور خودت متوجه نمی‌شی. ما باید با هم حرف بزنیم و حرفای هم‌دیگه رو بشنویم. 

 

خلاصه که به قول کوروش «دُگم نباش.»

  • ۱ نظر
  • ۳۰ شهریور ۰۲ ، ۱۸:۵۳