سرت سلامت
امروز [یعنی دیروز، من تا وقتی نخوابم برام فردا نمیشه.] باید کاری رو انجام میدادم، ورزش میکردم و مودمم ُ که تو طبقهی سوم به برق وصلش کرده بودم میآوردم پایین [بلکه آنتن بده و نمیداد.] هر سه مستلزم پیچوندن دختردایی پنجشش سالهم میشد. برای همین رفتم طبقهی سوم و از اونجا از پلهها رفتم بالا تا وارد اتاق زیرشیروانیشمایل بشم. القصه هدفون و بالشت و گوشی به دست و ایضاً مودم در دست دیگر، وارد راهپله شدم و یادم نمییاد چراغ روشن بود یا نبود، زودتر پام ُ گذاشتم رو پله یا دیرتر، ولی از جلوی در طبقهی سوم با حالت شیرجه پرت شدم تو پاگرد. وقتی پا شدم، سمت چپ صورتم بیحس بود و خون هم طبیعتاً جاری و حس میکردم دندون جلوییم نیست. سراسیمه اومدم پایین و دنبال آینه میگشتم که ببینم چه اتفاقی افتاده. لبم شدیداً ورم کرده بود و خونی بود و دوتا دندونم هم شکسته بودن. کمکم کوفتگیها هم شروع شدند و با اینکه الحمدلله جاییم نشکسته، ولی راه رفتن و اعمال یومیه دشوار شدن.
× حالا که این دندونا شکستن، دیگه باس برم واسه طراحی لبخند و فولان.
×× هدفونم درهم شکست، مودمم هم ظاهراً سالمه، ولی باطنا روشن نمیشه.
××× حالا با تمام اینا، واسه اون نیم درجهای که سرم چرخید و بینیم نشکست، مرسی. یعنی کلاً شکرت.
- ۲ نظر
- ۳۰ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۱۴