مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

«با لشکرِ غم می‌جنگم.»

چهارشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۳، ۱۲:۲۶ ق.ظ

۸ سال پیش من یک‌شبه و بدون این‌که انتظارش رو داشته باشم از هم گسستم. بعد از دو سال حس کردم که قطعات روح و روانم رو بالاخره کنار هم قرار دادم و دوباره به خودم سروشکل دادم؛ دردهای جسمیم خوب شده بودن و من دوباره می‌خندیدم. با این‌که تیپ شخصیتیم تغییر کرده بود و یک حالت سِر شدگی عجیبی رو تجربه می‌کردم. 

مدت‌ها گذشت و من گویا از یک خواب پنج‌شش ساله بلند شدم و متوجه شدم که تمام این مدت اون افسردگی به حالت دیگری شدیدتر همراه من و سوار بر دوشم بوده. 

فکر می‌کنم هشت سال از زندگیم کافی بوده باشه. هشت سالی که سخت‌ترین کار دنیا برای من «بیدار شدن» بود. امروز و توی این لحظه می‌خوام این سوگواری رو تموم کنم و این‌بار با جای این زخم ادامه بدم. می‌خوام این‌بار به جای Survive کردن، زندگی کنم. 

 

 

× آدم بدونِ غم نمی‌شه، راه بی پیچ‌وخم نمی‌شه.

 

  • ۰۳/۱۲/۰۸

نظرات (۱)

چه تصمیم انسان‌وار، بزرگ و حماسی‌ای! با اینکه خود تصمیم ممکن است آسان بوده باشه، مسیری که به گرفتن این تصمیم رسیده حتما دشوار بوده. 

تولد دوباره‌ت مبارک باشه. 

پاسخ:
: ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی