شایدم نخواستم موفق شم اصن. یا حداقل موفقیت واقعی ُ بذارم کنار.
پت رانندگی میکرد و از جادهای فرعی رفتیم سمت یک مرکز خرید. از ما خواست تا راجع به یک اجاقگاز چهارشعله نظر بدهیم. هیو پرسید «گازی یا برقی؟» و پت گفت مهم نیست.
یک اجاق واقعی نبود، یک اجاق نمادین که برای اثبات موضوعی در یک سیمنار مدیریت ازش استفاده کردهبود. « یک شعله نمایندهی خانوادهتونه، یکی دوستانتون، سومی سلامتیتون و چهارمی شغلتون. » نکته این بود که برای موفقیت باید یکی از شعلهها را خاموش کرد. و برای موفقیت واقعی دوتا را.
پت کسبوکار شخصی خودش را داشت که خیلی هم موفق بود، طوری که میتوانست در پنجاهسالگی بازنشسته شود. سهتا خانه داشت و دوتا ماشین ولی حتا بدون اینها هم واقعاً خوشبخت و شاد به نظرمیآمد. و همین یکی مساوی است با موفقیت.
ازش پرسیدم خودش کدام شعلهها را خاموش کرده. جواب داد اولین شعله خانواده بود و بعدی سلامتی. «تو چه طور؟»
یک لحظه فکر کردم و گفتم من قید دوستانم را زدهام.
پرسید «دیگه چی؟»
«فکر کنم سلامتی.»
بخشیهایی از کتاب « بیا با جغدها دربارهی دیابت تحقیق کنیم.» از دیوید سداریس.
- ۹۷/۱۲/۰۸