مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

مُجمَل

تو خود حدیث مفصّل بخوان.

ما، بیرون زمان ایستاده‌ایم؛
با دشنه‌ی تلخی در گُرده‌هایمان.

تمامِ آنچه بوده ايم

«با لشکرِ غم می‌جنگم.»

چهارشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۳، ۱۲:۲۶ ق.ظ

۸ سال پیش من یک‌شبه و بدون این‌که انتظارش رو داشته باشم از هم گسستم. بعد از دو سال حس کردم که قطعات روح و روانم رو بالاخره کنار هم قرار دادم و دوباره به خودم سروشکل دادم؛ دردهای جسمیم خوب شده بودن و من دوباره می‌خندیدم. با این‌که تیپ شخصیتیم تغییر کرده بود و یک حالت سِر شدگی عجیبی رو تجربه می‌کردم. 

مدت‌ها گذشت و من گویا از یک خواب پنج‌شش ساله بلند شدم و متوجه شدم که تمام این مدت اون افسردگی به حالت دیگری شدیدتر همراه من و سوار بر دوشم بوده. 

فکر می‌کنم هشت سال از زندگیم کافی بوده باشه. هشت سالی که سخت‌ترین کار دنیا برای من «بیدار شدن» بود. امروز و توی این لحظه می‌خوام این سوگواری رو تموم کنم و این‌بار با جای این زخم ادامه بدم. می‌خوام این‌بار به جای Survive کردن، زندگی کنم. 

 

 

× آدم بدونِ غم نمی‌شه، راه بی پیچ‌وخم نمی‌شه.

 

  • ۱ نظر
  • ۰۸ اسفند ۰۳ ، ۰۰:۲۶

۵۴۴

جمعه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ۱۲:۱۰ ق.ظ

فیروز می‌زنه هایده رو دَه‌ شیش. 

 

 

# بیان نظرات چالش‌برانگیز در مکان‌های امن.

۵۴۳

يكشنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۳، ۰۲:۲۶ ب.ظ

کاش اسد زنده باشه و بگه لاریجانی چه پیغامی به‌ش داده که سوریه رو تسلیم کرده و رفته. 

 

۵۴۲

شنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۳، ۱۲:۳۵ ق.ظ

پیروزی توی یک جنگ خیلی وابسته‌ست به قدرت گرفتن تصمیم‌های سخت.​​​​​​ بعد از زحمات سال ۲۰۲۰ و نابود کردن داعش، برگشتن سر خونه‌ی اول توی سوریه، مقدار زیادی هم مربوط به آزاد کردن اتوبوس اتوبوس اسیر جنگی داعشیه. 

حالا وضعیت امروز برام چرایی و اهمیت اعدام‌های مجاهدین توی سال ۶۷ رو روشن‌تر می‌کنه. 

 

 

× کاش دنیا اون جای نایس توی ذهن ما بود که با مذاکره همه‌چیز حل می‌شه. کاش اتک آن تایتان و توکیو غول واقعیت‌های جهان ما نبودند. 

۵۴۱

شنبه, ۵ آبان ۱۴۰۳، ۰۹:۴۸ ق.ظ

این‌که ما تونستیم از خودمون دفاع کنیم، این واقعیت که مورد حمله قرار گرفتیم رو تغییر نمی‌ده. 

۵۴۰

دوشنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۳، ۱۲:۵۴ ق.ظ

دیگه من می‌گم شما ببین این ساکنان سرزمین‌های اشغالی چی بودن که توی اروپا و آمریکا اینا رو نپذیرفتن و پاسشون دادن به غرب آسیا و منطقه‌ی ما. 

کاش شما و اونی که قلاده‌ی شما دستشه از منطقه‌ی ما گُم شین بیرون.

۵۳۹

شنبه, ۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۵۱ ب.ظ

امشب حس شبی رو دارم که پدرم رو از دست دادم. دوست داشتم همه‌ی هیاهوهای تموم بشه و برم بخوابم تا فراموش کنم. 

 

× فکر می‌کنم برای تحمل این همه غم بدون بابام، زیادی جوون بودم. 

۵۳۸

شنبه, ۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۵۲ ق.ظ

شما وارد اون تله‌ی تنش که ازش فرار می‌کنین، خواهید شد. فرقش اما قبل یا بعد قطع شدن بازوانتونه.

۵۳۷

جمعه, ۶ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۲۳ ب.ظ

جردن پترسون، توی یکی از سخنرانی‌هاش [نقل به مضمون] می‌گه هیچ‌وقت ندیده که بار کج به منزل برسه. یعنی همیشه دیر یا زود گندش درمی‌یاد. یه خرابکاری اتفاق می‌افته و برمی‌گردن مرحله به مرحله عقب تا ببینین چی شد که این‌جوری شد و اون موقع نمی‌شه از زیر بارش دررفت. 

این روزها خیلی حس می‌کنم معنی حرفش چیه. با اتفاقاتی که توی منطقه می‌افته. این داستان بار کج برای حکومت‌ها هم صدق می‌کنه، حالا در بازه‌های زمانی بزرگ‌تر. تصمیم‌هایی که گرفته می‌شه، منافع فردی که به منافع جمعی ترجیح داده می‌شه، فسادهایی که روش سرپوش گذاشته می‌شه، ته‌ش یک منطقه رو به آتش می‌کشه. برای سال‌ها و قرن‌ها. 

 

امیدوارم توی جهنم به‌ همه‌‌ی شما و آدمایی که به‌شون گفتین دشمن و پشت پرده به‌شون دست دادین، خوش بگذره لعنتیا.

۵۳۶

پنجشنبه, ۵ مهر ۱۴۰۳، ۰۱:۰۶ ق.ظ

یک مرد مثل جردن پترسون نصیبم بشه لطفاً. ممنون.